دانلود کتاب رایگان بصورت صوتی و pdf جدید ترجمه فارسی و پرفروش

دانلود جدیدترین کتاب های فارسی و خارجی ترجمه فارسی و زیر نویس جدید pdf و صوتی mp3

دانلود کتاب رایگان بصورت صوتی و pdf جدید ترجمه فارسی و پرفروش

دانلود جدیدترین کتاب های فارسی و خارجی ترجمه فارسی و زیر نویس جدید pdf و صوتی mp3

دانلود جدیدترین کتاب های فارسی و خارجی ترجمه فارسی و زیر نویس جدید pdf و صوتی mp3
دانلود کتاب رایگان بصورت صوتی و pdf جدید ترجمه فارسی و پرفروش

کلمات کلیدی

دانلود کتاب محدودیت صفر صوتی رایگان

خلاصه کتاب محدودیت صفر

بهترین ترجمه کتاب محدودیت صفر

Pdf کتاب محدودیت صفر

کتاب محدودیت صفر دیجی کالا

قسمتهایی از کتاب محدودیت صفر

جملات تاکیدی کتاب محدودیت صفر

دانلود رایگان کتاب پول یووال نوح هراری pdf

دانلود رایگان pdf کتاب محدودیت صفر ترجمه مژگان جمالی

کتابی برای مستقل شدن

کتاب های خودسازی

کتاب های خودساخته

دانلود کتابهای موفقیت

کتاب برای شخصیت سازی

دانلود کتاب سفر به انتهای شب

کتاب قابلمه را فراموش کن نی نی سایت

کتاب قابلمه را فراموش کن دیجی کالا

قیمت کتاب قابلمه را فراموش کن

فایل صوتی کتاب قابلمه را فراموش کن

دانلود کتاب قابلمه را فراموش کن جلد دوم

دانلود رایگان کتاب قابلمه را فراموش کن pdf

دانلود رایگان قابلمه را فراموش کن

خلاصه کتاب قابلمه را فراموش کن

کتاب پرایس اکشن لنس بگز ترجمه امیرعباس قربانی pdf

کتاب پرایس اکشن لنس بگز ترجمه امیرعباس قربانی

کتاب پرایس اکشن لنس بگز pdf رایگان

کتاب پرایس اکشن ال بروکز

کتاب معامله گر پرایس اکشن pdf

دانلود ترجمه کتاب لنس بگز رایگان

بهترین ترجمه کتاب پرایس اکشن لنس بگز

  • ۰
  • ۰

معرفی و دانلود کتاب شهبانوی پنهان
(83 رای)

فایل ممکن است بخاطر نمایش در سایت بهم ریختگی داشته باشد.

دانلود کتاب شهبانوی پنهان اثر ساندرا گولاند pdf
من، لرزان از سرما، از پیِ باربری که صندوقچه‌ی کهنه‌ی جامه‌هایم را بر دوش گرفته بود به‌ تندی گام برمی‌داشتم. جای‌جای صندوقچه پر بود از برچسب آگهی نمایش‌های گذشته‌مان که گاستون آن‌ها را خط‌ خطی کرده بود؛ موسیقی و پشتک‌واروهای شگفت انگیز! دلقک ژانگولر‌باز! آخرین شانس! نگاه‌های دزدانه‌ی دیگران را بر خود حس می کردم. من هم با بی‌پروایی به چشمانشان زل می‌زدم. به خودم یادآوری می کردم که ندیمه‌ی آتنای والاتبار، ندیمه‌ی مارکیز دو مونتسپان هستم. من آن جا یک فرد زیادی نبودم؛ به آن جا تعلق داشتم.

باربر مرا به دری که به اتاقی با سقفی طاقی‌شکل در اشکوب دوم کاخ باز می‌شد راهنمایی کرد. بوی شیرینی که از آتشدان سیمین اتاق برمی‌خاست تنها می‌توانست اندکی از بوی تند گربه‌ی نری را که در اتاق می‌لولید بپوشاند.  پرده‌هایی به رنگ آبیِ کم‌ رنگ بر سه پنجره‌ی باریکِ رو به دره‌ی رودخانه آویزان بودند. رود سن یخ‌بسته که گُله‌به‌گُله پشت حلقه‌های دود پنهان شده بود، همچون روبانی سیمین، پیچ‌وتاب‌خوران بر تپه‌های کم‌شیب خودنمایی می‌کرد. آن پایین در کرانه‌ی رود، شاتوی نوین که پادشاه و خانواده‌اش به‌همراه خدمتکارانشان در آن زندگی می‌کردند گسترده شده بود. این دژ کهن‌سال بر تپه‌ای بالاتر از رود ساخته شده بود تا از آسیب سیل به دور بماند.

رویم را از پنجره برگرداندم و به تماشای اتاق پرداختم. دیوارها همگی با مخمل گل‌دارِ برجسته پوشانده شده بودند. قالی‌های ترکی گران‌بها روی موزاییک‌های صیقلی اتاق جلوه‌ی بیشتری پیدا کرده بودند. چراغ آلاباستری زیبایی به شکل نیلوفر آبی بر میزی مرمرین خودنمایی می کرد. بر سقف‌ نیز نقاشی هنرمندانه‌ای از گل‌های جنگلی چشم را می‌نواخت. آیا به‌ راستی این خانه‌ی تازه من بود؟ به‌دشواری بخت خوشم را باور می‌کردم. با خود می‌گفتم باید جایی، همین دوروبر، رازداری، کسی، با دستگاهی پنهان شده باشد و در چشم‌برهم‌زدنی دوروبرم را همچون صحنه‌ی نمایش تغییر داده و مرا به جهانی دیگر فرستاده باشد.


خرید کتاب الکترونیک

معرفی کتاب شهبانوی پنهان
ساندرا گولاند در کتاب شهبانوی پنهان شما را به سفری تاریخی می‌برد. سفری به دل فرانسه در نیمه قرن هفدهم میلادی. در سال ۱۶۵۱، فرانسه کشوری آشوب‌زده بود که میان جنگ و خشونت و ناآرامی دست‌وپا می‌زد، چراکه از سویی شانزده سال نبرد با اسپانیای نیرومندِ آن زمان، کشور را به خاک‌وخون کشیده بود و از سوی دیگر، پادشاه (لویی چهاردهمِ سیزده‌ساله) و ملکهٔ مادر (آنِ اتریش) درگیر جنگ داخلی با نجیب‌زادگان بانفوذ فرانسه ـ ازجمله عمو و پسرعموهای شاه ـ بودند.

این ناآرامی‌ها خانوادهٔ سلطنتی را واداشته بودند تا از پاریس بگریزند و به پواتیه ـ شهری در جنوب‌غرب فرانسه ـ پناه ببرند تا پس از گردآوری سپاهی نیرومند راهیِ بازپس‌گرفتن پاریس شوند.

دراین‌میان، مردم کوچه‌وخیابان فرانسه که جایی در جهان باشکوه دربار نداشتند ـ یا بهتر است بگوییم بیشترِ فرانسوی‌ها ـ هیچ نمی‌دانستند در پسِ این جنگ و ستیزهای همیشگی چه انگیزه‌ای پنهان است یا به‌راستی دشمنشان کیست. آنان تنها با تندخویی، بیماری و گرسنگی آشنا بودند و تنها جنگی که می‌شناختند، جنگ برای زنده‌ماندن بود.

 درباره کتاب شهبانوی پنهان
 داستان از سال ۱۶۵۱ و در شهر پواتیه آغاز می‌شود و راوی داستان، دختر هنرپیشه‌ای تازه‌بالغ، در حالی که برادر کوچکش را در آغوش گرفته شروع به روایت می‌کند. از همان آغاز داستان با فضای سرد و رقت باری که بر مردم فرانسه حاکم است روبه‌رو می‌شویم. مردمی که به امید لقمه‌نانی پا در راه گذاشته‌اند. 

کلودت در یک خانواده دوره‌گرد هنرپیشه متولد شده و همه اعضای خانواده‌اش بازیگرند. او از همان کودکی با فقر دست و پنجه نرم کرده و حالا که در آستانه بلوغ است در آرزوی رسیدن به یک زندگی آرام و مرفه تلاش می‌کند. او طی اتفاقاتی ندیمه مخصوص آتنا، معشوقه بانفوذ شاه می‌شود. و به دربار لویی چهاردهم پا می‌گذارد. از آنجایی که هنرپیشگی در خون کلودت است خیلی زود پی به شیوه زندگی درباره و شباهت‌هایش با صحنه نمایش می‌برد. صحنه‌ای که ترک آن بهای زیادی دارد. آیا کلودت می‌تواند در میان جلال و شکوه پوشالی دربار به آرزوهای بزرگش دست پیدا کند؟ آیا موفق می‌شود در این میان از خانواده‌اش که به آنها عشق می‌روزد، مراقبت کند؟

 خواندن کتاب شهبانوی پنهان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
 علاقه‌مندان به داستان‌های پرماجرا و داستان‌های ترایخی را به اندن این کتاب جذاب دعوت می‌کنیم.

 درباره ساندرا گولاند  
خانم ساندرا گولاند (نی زنتنر)، در سوم نوامبر ۱۹۴۴، در ایالت فلوریدای آمریکا متولد شد.. او پس از پایان تحصیلات دبیرستانی و کالج به دانشگاه برکلی کالیفرنیا و سپس به دانشگاه روزولت شیکاگو رفت تا مدرک کارشناسی ادبیات انگلیسی و نیز ریاضیاتش را گرفت. گولاند پس از مهاجرت به کانادا در سال ۱۹۶۹، برای یک سال در شهر ناین به تدریس مشغول شد و سپس برای کار در یک انتشاراتی با سمت ویراستار به تورنتو نقل‌مکان کرد.

ساندرا گولاند از بنیان‌گذاران انجمن ویراستارهای کاناداست که بعدها به انجمن ویراستارهای غیروابستهٔ کانادا تغییر نام داده شد. در سال ۱۹۷۸ او و خانواده‌اش به منطقه‌ای روستایی در ایالت انتاریو نقل‌مکان کردند تا در کنار مدیریت داوطلبانه مدرسه‌ای در کیلالو، با انتشارات دی کامیونیتی نیوز اند کامفیوز همکاری کند. در سال ۱۹۸۰ ساندرا به شهروندی کانادا درآمد. اکنون، او نیمی از سال را ‌همراه خانواده‌اش در نزدیکی کیلالو و نیم دیگر را در سن‌میگوئل آلنده در مکزیک سپری می‌کند.

 بخشی از کتاب شهبانوی پنهان
اتاق تاریک بود و بوی موش می‌داد، اما می‌توانستیم با آن کنار بیاییم؛ برای مایی که در راهِ پاریس از دریاچهٔ یخ‌زده گذشته بودیم، داشتن یک سرپناه گرم تنها چیزی بود که ارزش داشت.

آجرهای دودگرفتهٔ دیوار گرچه نشان از خوب‌نسوختن شومینه می‌دادند، مرا از داشتن آتشی در اتاق دل‌آسوده می‌کردند. قلابی برای آویزان‌کردن دیگ در بالای شومینه به چشم می‌خورد. گَنجه۴۰ تنها به‌اندازه‌ای بود که گاستون بتواند در آن دراز بکشد. او دیگر چهارده سال داشت و بزرگ‌تر از آن بود که با مادر و خواهر بزرگ‌ترش یک جا بخوابد. هرچند از کشتارگاهِ مرغِ گوشهٔ حیاط بوی بدی بلند می‌شد، اما امیدوارم می‌کرد که شاید گاه‌گاهی بتوانیم تکه‌گوشت ارزانی به دست بیاوریم؛ گوشت‌هایی که به درد فروش در مغازه‌ها نمی‌خوردند، ولی گلِ سرسبد دیگ ما به شمار می‌آمدند.

کیف چرمی کهنه‌ام را روی زمینِ بوریایی گذاشتم و رو به موسیو مارتین گفتم: «پس من اینجا رو می‌گیرم.» هنگامی‌که پس از سال‌ها جنگ خانمان برانداز سرانجام آشتی و آرامش بر کشور حکم‌فرما شده بود، ما نزدیکی‌های رِن۴۲، در املاک نجیب‌زاده‌ای تنگدست زندگی می‌کردیم. آنجا مادر کُلفَت بود و لگن‌ها را تمیز می‌کرد، من در کارگاه ریسندگی کار می‌کردم و گاستون هم پاک‌کردن دودکش‌های دوده‌گرفته را بر دوش داشت. زندگیِ تیره‌بختانه‌ای بود. پیشکار آنجا مردی سخت‌گیر و ستمگر بود که زندگی را برایمان بسیار دشوار کرده بود؛ این بود که با پایان جنگ تنها با سکه‌هایی که برای سال نو به ما هدیه داده بودند، با گاری و ارابه‌های کاه و گاهی هم پنهان‌شده زیر درشکهٔ پست، به‌آرامی از میان ویرانه‌های جنگ گذشتیم و رهسپار پاریس شدیم. در راه پی بردیم گویی به‌جز ما، همه، دارا و ندار، رهسپار شهر هستند.

موسیو مارتین با نگاهی که به‌خوبی با آن آشنا بودم مرا برانداز کرد و گفت: «خب، باید پول سه ماه رو از پیش پرداخت کنی.» خوب می‌دانستم، من که دختری بیست‌ویک‌ساله بودم باوجود پستان‌های کوچک، پاهای بزرگ و قد بلندم، زنی دلربا و فریبنده به شمار می‌آمدم.

با ژستی نمایشی خودم را به ناامیدی زدم. کنار کیفم بر زمین نشستم و نگاهی به او انداختم. مردها با پافشاری و نمایشِ توانایی‌هایشان به خواسته‌هایشان می‌رسند و زن‌ها با وانمودکردن به ناتوانی و بیچارگی. با آهنگی پرخواهش گفتم: «یک ماه، موسیو.» و لبخندی زدم تا دندان‌های سفید و زیبایم دیده شوند. یک‌بار به‌اندازه‌ای بیچاره و بی‌پول شده بودیم که می‌خواستم آن‌ها را بفروشم. یک آدم پول‌دار بی‌دندان پیدا شده بود که می‌خواست دندان‌هایم را در برابر پول هنگفتی از من بخرد.

گنجینهٔ دیگرم دوشیزگی‌ام بود که سال‌ها پیش به فروش آن به به پسر گوژپشت پیشکار نیز اندیشیده بودم؛ گرچه، به‌گمان پیداکردن کسی که بهای بیشتری پیشنهاد دهد دست نگه‌داشته بودم. دیگر خودم را فرمانروای سرزمینی دست‌نیافتنی می‌دانستم.

فهرست

مشخصات
نظرات 51
معرفی کتاب شهبانوی پنهان
رمانی از فرانسه‌ی قرن هفدهم که رازی بزرگ را بر ملا می‌کند. ساندرا گولاند در کتاب شهبانوی پنهان زندگی دختری را به تصویر می‌کشد که از میان فقر و تنگدستی برمی خیزد و قدم در دنیای تجملاتی و اشرافی دربار لویی چهاردهم می‌گذارد. زندگی جدید او به صحنه نمایشی می‌ماند که یادآور گذشته و هویت اوست.

درباره کتاب شهبانوی پنهان:
رویدادهای تاریخی تاکنون بارها دست‌مایه‌ی نویسندگان و فیلم‌سازان گوناگون قرار گرفته‌اند تا اثری تازه پا به عرصه‌ی وجود بگذارد. این پس‌زمینه‌های تاریخی نه‌تنها اثر را دلنشین‌تر و واقعی‌تر جلوه می‌دهند که در مواردی بینشی جهت‌دار به مخاطب القا می‌کنند. در این میان دنیای پر زرق و برق دربار و آنچه پشت درهای بسته‌ی کاخ‌ها‌ می‌گذرد همراه با نقش پررنگ ولی کمتر مورد توجه قرار گرفته‌ی زنان، جایگاه ویژه‌ای دارد. خانم ساندرا گولاند در رمان شهبانوی پنهان (The Shadow Queen) به‌مانند آثار دیگرش با نگاهی به تاریخ فرانسه، هنرمندانه زندگی کلودت دزاُیه و دنیای هنرهای نمایشی را با دربار لویی چهاردهم پیوند می‌زند تا کتابی را پیش روی شما قرار دهد که در کنار گیرایی و آرامش‌بخش بودن، آینه‌ای از فرانسه‌ی قرن هفدهم در برابرتان باشد.

گولاند همچنین با دنبال کردن آرزوهای قهرمان داستان به واژه‌ی فریبنده‌ی خوشبختی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه سمت‌وسوی این حسِ جادویی در بستر زمان و حوادث تغییر می‌کند و معنایی تازه می‌یابد. همچنین با نگاهی به تاریخچه‌ی هنرهای نمایشی، این امید را در دل شما زنده می‌کند که خورشید هیچ‌گاه پشت ابر پنهان نخواهد ماند و روزی حقیقت روشن می‌شود و گروه ستم‌دیده به حق خود خواهد رسید، هرچند در این راه زندگی‌هایی پایمال شوند که بی‌شک به امتیازهایی که برای نسل‌های بعد به جا می‌ماند خواهند ارزید. بینشی که شاید از این پس شما را بیشتر قدردان قهرمانان گمنامی کند که با تاب‌آوردن سختی‌های فراوان زمینه‌ی پیشرفت این هنر جادویی را فراهم آورده‌اند.

داستان کتاب شهبانوی پنهان درباره دختری به نام کلودت است که همه اعضای خانواده‌اش هنرپیشه‌های دوره گرد هستند. او کودکی خود را در فقر و تنگ‌دستی گذرانده و حالا، در آغاز دوران بلوغش رویای رسیدن به یک زندگی تجملی و فارغ از ناآرامی را در سرش می‌پروراند. کلودت پس از طی ماجراهایی پایش به دربار لویی چهاردهم ملقب به شاه خورشید باز می‌شود. به مرور زمان کلودت متوجه می شود که زندگی درباری و اشرافی هم بی‌شباهت با صحنه‌ی نمایشی که خانواده‌اش عمر خود را روی آن گذاشته‌اند نیست. صحنه نمایشی که کلودت کم کم برای ماندن روی آن یا ترکش دچار شک می‌شود.

نکوداشت‌های کتاب شهبانوی پنهان:
- اثری با شکوه و جذاب برای مطالعه. (ام. جی رز نویسنده بین المللی و پرفروش)
- یک مطالعه تاریخی بسیار متفاوت و جالب (The Free Lance-Star)
- این کتاب به خوانندگان یادآوری می‌کند که چرا عاشق گذشته می‌شوند. گولاند از تحقیقات دقیق خود با مهارت بسیاری استفاده می‌کند. (تاشا الکساندر نویسنده پرفروش نیویورک تایمز)

کتاب شهبانوی پنهان مناسب چه کسانی است؟
این کتاب را به طرفداران رمان‌های پرماجرا با محوریت تاریخ فرانسه پیشنهاد می‌کنیم.

با ساندرا گولاند بیشتر آشنا شویم:
او در نوامبر 1944 در فلوریدای آمریکا متولد شد. پس از دوره دبیرستان برای ادامه تحصیل به دانشگاه برکلی کالیفرنیا و بعد از آن به دانشگاه روزولت شیکاگو رفت و در رشته‌های ادبیات انگلیسی و ریاضیات فارغ التحصیل شد. ساندرا گولاند (Sandra Gulland) در سال 1969 به کانادا مهاجرت کرد و با ناشرین مختلفی به عنوان ویراستار همکاری نمود. از مهم‌ترین آثار وی می‌توان به سه گانه‌ای که بر اساس زندگی ژوزفین همسر ناپلئون بناپارت، به نام‌های عشق‌ها و اندوه‌های ژوزفین – وقتی برای عشق، وقتی برای نفرت – واپسین رقص باشکوه بر زمین اشاره کرد. بعد از این سه گانه او رمان‌های معشوقه خورشید و شهبانوی پنهان را منتشر نمود که هر دو آن‌ها بر اساس زندگی لویی چهاردهم نوشته شده‌اند.

در بخشی از کتاب شهبانوی پنهان می‌خوانیم:
من، لرزان از سرما، از پیِ باربری که صندوقچه‌ی کهنه‌ی جامه‌هایم را بر دوش گرفته بود به‌تندی گام برمی‌داشتم. جای‌جای صندوقچه پر بود از برچسب آگهی نمایش‌های گذشته‌مان که گاستون آن‌ها را خط‌خطی کرده بود؛ موسیقی و پشتک‌واروهای شگفت‌انگیز! دلقک ژانگولر‌باز! آخرین شانس!

نگاه‌های دزدانه‌ی دیگران را بر خود حس می‌کردم. من هم با بی‌پروایی به چشمانشان زل می‌زدم. به خودم یادآوری می‌کردم که ندیمه‌ی آتنای والاتبار، ندیمه‌ی مارکیز دو مونتسپان هستم. من آن جا یک فرد زیادی نبودم؛ به آن جا تعلق داشتم.

باربر مرا به دری که به اتاقی با سقفی طاقی‌شکل در اشکوب دوم کاخ باز می‌شد راهنمایی کرد. بوی شیرینی که از آتشدان سیمین اتاق برمی‌خاست تنها می‌توانست اندکی از بوی تند گربه‌ی نری را که در اتاق می‌لولید بپوشاند.

پرده‌هایی به رنگ آبیِ کم‌رنگ بر سه پنجره‌ی باریکِ رو به دره‌ی رودخانه آویزان بودند. رود سن یخ‌بسته که گُله‌به‌گُله پشت حلقه‌های دود پنهان شده بود، همچون روبانی سیمین، پیچ‌وتاب‌خوران بر تپه‌های کم‌شیب خودنمایی می‌کرد. آن پایین در کرانه‌ی رود، شاتوی نوین که پادشاه و خانواده‌اش به‌همراه خدمتکارانشان در آن زندگی می‌کردند گسترده شده بود. این دژ کهن‌سال بر تپه‌ای بالاتر از رود ساخته شده بود تا از آسیب سیل به دور بماند.

رویم را از پنجره برگرداندم و به تماشای اتاق پرداختم. دیوارها همگی با مخمل گل‌دارِ برجسته پوشانده شده بودند. قالی‌های ترکی گران‌بها روی موزاییک‌های صیقلی اتاق جلوه‌ی بیشتری پیدا کرده بودند. چراغ آلاباستری زیبایی به شکل نیلوفر آبی بر میزی مرمرین خودنمایی می‌کرد. بر سقف‌ نیز نقاشی هنرمندانه‌ای از گل‌های جنگلی چشم را می‌نواخت.

آیا به‌راستی این خانه‌ی تازه من بود؟ به‌دشواری بخت خوشم را باور می‌کردم. با خود می‌گفتم باید جایی، همین دوروبر، رازداری، کسی، با دستگاهی پنهان شده باشد و در چشم‌برهم‌زدنی دوروبرم را همچون صحنه‌ی نمایش تغییر داده و مرا به جهانی دیگر فرستاده باشد.

فهرست مطالب کتاب
پیش‌زمینه‌ی تاریخی
بخش یکم: پرستوهای مهاجر
بخش دوم: تِراوِستی
بخش سوم: نبرد تالار‌های نمایش
بخش چهارم: در خدمت شهبانوی پنهان
بخش پنجم: باغ تودرتو
بخش پایانی
یادداشت نویسنده
درباره‌ی نویسنده
یادداشت برگرداننده

 

منبع/: 

https://fa-file.ir/product/59/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF%E2%9A%A1%EF%B8%8F-PDF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%87%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%E2%9D%A4%EF%B8%8F

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی